احترام به مردی که سنگ قبر نداشت

فعالان محیط زیست یاد غلامعلی بسکی را بزرگ داشتند ‏

یکی دیگر از شبهای بخارا به بزرگداشت غلامعلی بسکی اختصاص یافت. غلامعلی ‏بسکی معروف به «بابا بسکی» از فعالان قدیمی و سرشناس محیطزیست بود که دو هفته پیش در ‏‏88سالگی در بیمارستان بسکی دیده از جهان فرو بست؛ مردی که در دهه 80 بخشی از اموال خود ‏را وقف کرد، شهرنشینی را برای دیگران گذاشت، به دل طبیعت رفت و 35سال در جنگلهای ‏گلستان زندگی کرد تا جایی که موردتوجه رسانه ها قرار گرفت.

بسکی را همیشه با لباس سفید ‏می‌دیدیم که به گفته خودش نشانه صلح بود؛ صلح انسان با طبیعت، با حیوانات و گیاهان و تمام ‏مخلوقات خداوند. خام‌خوار بود و زباله تولید نمی‌کرد، شوینده‌ها برایش بی‌معنی بودند، زندگی ‏هم‌نوایی با طبیعت داشت و در آخر هم زیر درختی تنومند آرمید و وصیت کرد هیچ‌گاه برایش سنگ‌ ‏قبر نگذارند تا روی قبرش گیاه بروید. در مراسم بزرگداشت دکتر بسکی، عبدالحسین وهاب‌زاده، ‏اسماعیل کهرم،  غلامرضا خاکی و خلیل فرشباف سخنرانی کردند و سعی کردند بخش‌های مختلف ‏زندگی او را به نمایش بگذارند.‏

مردی با دغدغه محیط‌زیست و انسان

«فرزند یک خانواده روستایی، به شهر می‌آید، در شهر کوچکی مانند سبزوار درس می‌خواند، وارد ‏دانشگاه می‌شود، ادامه می‌دهد، تخصص می‌گیرد و برای خدمت به مردم منطقه محروم، راهی ‏ترکمن‌صحرا می‌شود. در آن‌جا شروع به مداوا و تأسیس نخستین بیمارستان در آن منطقه می‌کند. ابتدا نظرش ‏مداوای بیماران است، ولی بعد آرام‌آرام می‌رود به آنجایی که به‌جای بیمار باید کل جامعه درمان شود ‏و در آخر به آن‌جا می‌رسد که جهان و هر آن‌چه در آن است، یکپارچه‌اند؛ انسان‌ها و طبیعت و اینها را ‏نمی‌توان را جدا دید. او در مسیری که می‌رود خدمت مردم را در پیش می‌‌گیرد، محبوبیت، ثروت ‏و شهرت پیدا می‌کند، اما هیچ‌کدام از اینها او را راضی نمی‌کند. او هر روز دایره توجهش را می‌خواهد ‏گسترش بدهد. به پشتیبانی بیماران لاعلاج روی می‌آورد؛ راضی نمی‌شود و می‌رود سراغ بچه‌های ‏بااستعداد تا آنها را کمک کند در آینده منشأ اثری شوند؛ این هم راضی‌اش نمی‌کند. به گسترش علم ‏به واسطه خانه علم می‌پر‌دازد، راضی‌اش نمی‌کند و او می‌خواهد هر روز دایره توجهش گسترده‌تر ‏باشد. بعد از همه اینها وارد دایره محیط‌زیست می‌شود. نخست به جنگل گلستان و ‏جنگل ملی کنار دستش توجه دارد و سعی می‌کند با همکاری دست‌اندرکاران و بومی‌ها برای ‏حفاظت از پارک کاری کند، ولی باز همین هم او را راضی نمی‌کند. هر روز به یک چیز جدیدی ‏می‌رسید و سعی می‌کرد آن را گسترش بدهد. مثلا در طبیعت به درخت توجه کرد. کمتر دیده شده ‏از جانوران صحبت کند. او دریافته بود اگر درخت سالم باشد، طبیعت سالم است.

«یک‌بار در جلسه مدیران کل منابع ‏طبیعی کشور رفته بود. دکتر شروع کرد به گفتن این‌که شما پدر این کشور را درآورده‌اید، شما که ‏فاتحه همه‌چیز را خوانده‌اید، شما که این جنگل‌ها را نابود کرده‌اید و … درست همان‌جایی که همه به ‏غلیان آمدند دکتر گفت:   شما که بچه‌های من‌ هستید، دلم می‌سوزد نتوانید آن‌چه در توان دارید را به ‏کار بگیرید برای حفظ این مملکت.»

او به الگوهای پایدار ‏بومی در کشور علاقه‌مند شد و اینها را در گوشه و کنار کشور پیدا می‌کرد و سعی داشت از آنها ‏چیزی بیاموزد و آنها را ترویج کند. روزی نجار مشهدی را ‌یافت که بیشتر از 140متر زمین ‏نداشت و همه آن را ساختمان ساخته و  بالای ساختمانش باغچه‌ای داشت پر از درخت و گل و ‏میوه‌‌ مورد نیاز‌ش را از همان باغچه برداشت می‌کرد. روزگار دیگری به سراغ روستایی شاهرودی ‏می‌رفت که با دست از چاه آب می‌کشید و موها را آبیاری می‌کرد. روز دیگری به کوهپایه‌های مشهد ‏می‌رود تا چوپانی را ببیند که زمین را در کوهپایه خریده که بیشتر از شیر یک‌سماور آب ندارد و با ‏استفاده از الگوهای حفاظت از آب و خاک که پدرانمان آنها را با درایت یافته‌‌اند درختکاری کرده بود. ‏از او می‌توان زیاد صحبت کرد.» عبدالحسین وهاب‌زاده، بوم‌شناس و مترجم و از صاحب‌نظران ‏برجسته محیط‌‌زیست در ایران دکتر غلامعلی بسکی را این‌گونه تعریف کرد و در ادامه از این گفت که ‏بسکی شیوه سخن خاص خودش را برای جلب توجه داشت.«یک‌بار در جلسه مدیران کل منابع ‏طبیعی کشور رفته بود. دکتر شروع کرد به گفتن این‌که شما پدر این کشور را درآورده‌اید، شما که ‏فاتحه همه‌چیز را خوانده‌اید، شما که این جنگل‌ها را نابود کرده‌اید و … درست همان‌جایی که همه به ‏غلیان آمدند دکتر گفت:   شما که بچه‌های من‌ هستید، دلم می‌سوزد نتوانید آن‌چه در توان دارید را به ‏کار بگیرید برای حفظ این مملکت.»  وهاب‌زاده معتقد است در تجلیل از بسکی باید این پرسش را ‏مطرح کنیم که بسکی چطور بسکی شد؟ چرا ما هرچه به سمت نسل‌های جدید می‌آییم از تعداد ‏این بزرگان کم می‌شود؟ ریشه این کمبود در کجاست؟ آیا در تحصیل آنها چیزی نهفته است؟ «بعید ‏می‌دانم. هیچ‌گاه از دکتر بسکی نشنیدم که از دانشکده پزشکی چیزی تعریف کند. در ذم پزشکی ‏زیاد از او شنیده بودم ولی در مدحش چیزی به یاد ندارم. بزرگان دیگری که در این ردیف‌اند ‏اسکندر فیروز، اصلا محیط‌زیست نخوانده بود، شفیعی کدکنی تا 15سالگی مدرسه نرفته، مه‌لقا فلاح ‏کتابداری خوانده بود  نه محیط‌زیست.  بزرگان دیگری مثل شاملو، سهراب و… یکی از اینها از ‏دانشکده ادبیات برنخاستند. سهراب از خاطرات مدرسه‌اش این‌چنین می‌گوید: مدرسه ‏خواب‌های مرا قیچی کرده بود، مدرسه عروسک‌های من را دزدیده بود، مدرسه نماز من را شکسته ‏بود، من را از وسط بازی گرگم به هوا دزدیدند و در کابوس مدرسه گرفتار کردند. قصدم از گفتن ‏اینها نفی مدرسه و تحصیل نیست. همه بزرگان قدیمی و بزرگانی که امروزه داریم یک‌وجه مشترک ‏دارند، این‌که همه اینها را در نسل‌های مختلف شبیه به هم می‌کند؛ همه اینها یک کودکی پروپیمان ‏داشتند؛ همه اینها در بازی در کودکی گذشته دور از کنترل مدرسه و بزرگترها گذشته است.»

او ‏ادامه داد: «من با تحصیل مخالف نیستم، اما روزی به این نتیجه رسیدم که ما به شدت از کودکان‌مان ‏غفلت کرده‌ایم. اگر قرار است کودکی را ببازیم چطور می‌خواهیم آدم‌های بزرگ در آینده داشته ‏باشیم؟جامعه‌ای که کودکانش را درنیابد، نمی‌تواند امیدی به توسعه داشته باشد. مبنای سنجش ‏توسعه میزان توجه جامعه به کودکانش است. آیا کودکانش ضبط‌صوت‌اند برای متن؟ یا اینها ‏جانورانی فعال، شاداب و سرزنده‌اند؟ معیار سواد امروز از نظر یونسکو این است که فرد چقدر توانایی ‏دارد نه چه میزان تحصیلات دارد.» ‏

اسماعیل کهرم، بوم‌شناس و کنشگر محیط‌زیست دومین سخنران این بزرگداشت بود که ‏صحبت‌هایش را با این شعر شروع کرد و ادامه داد:   «مرثیه بس است. جامعه ما به اندازه کافی دچار ‏غم‌باد و غم‌زده است، بنابراین فکر می‌کنم امشب ما آمده‌ایم این‌جا تا یک زندگی را جشن بگیریم، ‏یک زندگی پرثمر. دکتر بسکی این جهان را به مراتب بهتر از زمانی که یافته بود، ترک کرد. تصور ‏می‌کنم دکتر بسکی بر اثر معالجه بیمارهای متعدد در طول سال‌ها به این نتیجه رسید که ام‌الامراض ‏مسائل محیط‌زیستی است.»

اسماعیل کهرم، بوم‌شناس و کنشگر محیط‌زیست دومین سخنران این بزرگداشت بود که ‏صحبت‌هایش را با این شعر شروع کرد و ادامه داد:   «مرثیه بس است. جامعه ما به اندازه کافی دچار ‏غم‌باد و غم‌زده است، بنابراین فکر می‌کنم امشب ما آمده‌ایم این‌جا تا یک زندگی را جشن بگیریم، ‏یک زندگی پرثمر. دکتر بسکی این جهان را به مراتب بهتر از زمانی که یافته بود، ترک کرد. تصور ‏می‌کنم دکتر بسکی بر اثر معالجه بیمارهای متعدد در طول سال‌ها به این نتیجه رسید که ام‌الامراض ‏مسائل محیط‌زیستی است. ام‌الامراض مسائلی است که هوا و آب و خاک  و گیاهان ما را دربر گرفته ‏است. ایشان هیچ‌وقت از حیات‌وحش صحبت نکردند ولی یک‌دفعه در کاشان خدمت ایشان رسیدم، ‏دکتر گفت کهرم صدای پرنده‌ای که می‌گفتی را تقلید کن. وقتی صدای چکاوک آسمانی را درآوردم ‏دکتر بسکی در خلسه‌ای رفته بود و چشم‌هایش را بسته بود.» ‏

کهرم با اشاره به این‌که بسکی تحصیلات محیط‌زیست نداشت ادامه داد:   «ما دانش‌آموخته‌های فراوانی ‏در محیط‌زیست داریم که نوشته، مقاله و حتی کتابی از خود به‌جا نمی‌گذارند، اما دکتر بسکی به ‏اندازه همه آنها مثمرثمر بود تا جایی که بعضی‌ها او را پدر محیط‌زیست نامیدند. چرا او این همه ‏تاثیرگذار بود؟ تا جایی که همه ایشان را به‌عنوان یک شخصیت زیست‌محیطی می‌شناختند. کلام ‏دکتر بسکی تاثیرگذار بود چون به آن‌چه می‌گفت خودش عمل می‌کرد و هیچ‌گاه کسی خلاف آن را ‏ندید. دوم این‌که خیلی ساده صحبت می‌کرد به‌طوری که نیاز نبود لیسانس و فوق‌لیسانس داشته ‏باشید تا متوجه صحبت‌هایش باشید.»   ‏‏

این کنشگر محیط‌ زیست در مورد این ویژگی‌های دکتر بسکی خاطره‌‌ای تعریف کرد: «در برنامه‌ای ‏تلویزیونی از کشاورزی پرسید غلامرضا! پارسال تا کجا تو ذرت می‌کاشتی؟ گفت تا همین‌جا. پرسید ‏امسال تا کجا ذرت کاشتی؟ گفت آقا تا صدمتر رفته. دکتر در جوابش گفت خب زمین گرم شده. این ‏صحبت علمی نیست ولی صحبت صاف و پوست‌کنده دکتر بسکی به هدف می‌زد.‌ 20‌میلیون زارع ‏ایرانی حرفش را باور می‌کردند؛ این هنر دکتر بسکی بود. به زبان هموطنانش حرف می‌زد. به زبان ‏غیر علمی و قابل فهم صحبت می‌کرد.» ‏

کهرم با گریزی به دوران تحصیلش گفت: «زمانی که تحصیل می‌کردیم، می‌گفتند در کشورهای ‏جهان سوم شما دو طبقه دارید؛ طبقه‌ای بسیار تحصیلکرده که از زبان خاص خودشان استفاده ‏می‌کنند و طبقه‌ دیگر مردم که متوجه آن زبان نمی‌شوند. دکتر بسکی واسطه‌ای بود بین این دو ‏زبان. به نظر شما چنین زندگی‌ای را نباید جشن گرفت، نباید از آن مدل برداشت؟ از خدا متشکریم که ما را با ‏شخصیت‌های متفاوتی همچون دکتر بسکیآشنا کرد.» ‏

«در برنامه‌ای ‏تلویزیونی از کشاورزی پرسید غلامرضا! پارسال تا کجا تو ذرت می‌کاشتی؟ گفت تا همین‌جا. پرسید ‏امسال تا کجا ذرت کاشتی؟ گفت آقا تا صدمتر رفته. دکتر در جوابش گفت خب زمین گرم شده. این ‏صحبت علمی نیست ولی صحبت صاف و پوست‌کنده دکتر بسکی به هدف می‌زد.‌ 20‌میلیون زارع ‏ایرانی حرفش را باور می‌کردند؛ این هنر دکتر بسکی بود. به زبان هموطنانش حرف می‌زد. به زبان ‏غیر علمی و قابل فهم صحبت می‌کرد.» ‏

شواریتزر، تولستوی، گاندی و مولانا

غلامرضا خاکی، مدرس دانشگاه و مولف، سخنران بعدی بود که تلاش کرد زندگی دکتر بسکی را از ‏ساحت متفاوتی نسبت به سایر سخنرانان بازگو کند. خاکی در ابتدای صحبت‌هایش به نگاه عرفانی دکتر بسکی ‏به طبیعت پرداخت: «طبیعت برای طبیعت یک سخن است. نگران محیط ‌زیست بودن برای بقا یک ‏مسأله و نگران محیط‌ زیست بودن برای بقای زنده‌ماندن انسان برای این‌که بتواند به سوی یک آرمان ‏بزرگتر جهت‌گیری کند، مسأله دیگری است که به نظرم دکتر بسکی چنین نگاهی به محیط ‌زیست ‏داشت.» ‏

این مدرس دانشگاه با تکیه بر دست‌نوشته‌های دکتر بسکی ادامه داد: «زندگی بسکی نشان از این دارد ‏که ایشان سراسر عمر در پی آواز حقیقت بوده‌اند. انسان‌های بزرگی می‌میرند و با نوع رابطه و نسبتی ‏که با جهان داشتند، همواره بر دیگران تأثیر می‌گذارند. دکتر بسکی یکی از مصادیق این سخن ‏است. در این سخنرانی در گام اول به آبشخورهای فکری و عملی دکتر بسکی می‌پردازم و در گام دوم ‏تحلیلی می‌دهم از راز مقبره دکتر.» ‏

این مولف توضیح‌ آبشخورهای فکری و عملی دکتر بسکی را در سه کلمه می‌داند: «ایشان یک ‏عملگرای معنوی مسئول بود در برابر جهان؛ خویشتن و جهان، اما چه کسانی دکتر بسکی را به ‏جایی رساندند که ما ایشان را با قداست یاد می‌کنیم؟ چهار وزنه شخصیتی و فکری تاثیرگذار بر ‏زندگی دکتر بسکی عبارتند از:   آلبرت شواریتزر در رأس، تولستوی و بعد گاندی و بعد مولانا. می‌شود ‏گفت سیر تکامل وجودی دکتر بسکی از آلبرت شواریتزر شروع و به مولانا ختم می‌شود.» ‏

خاکی در ادامه صحبت‌هایش به آلبرت شواریتزر اشاره می‌کند تا راز عملگرایی دکتر بسکی را فاش ‏کند: «شواریتزر در چندسطری که آخر عمرش نوشت، گفت آن‌چه بر قلمم جاری شده است تنها در ‏فرصت چرت و خواب نوشته‌ام، اما الان از این هم پشیمانم چون در فاصله چرت و خواب هم می‌شد ‏به کلبه یک آفریقایی سر کشید. این راز ننوشتن دکتر بسکی است. کسی که می‌توانست در خلوت ‏جنگل بنشیند و ما امروز ده‌ها کتاب از ایشان داشته باشیم.» ‏

این مدرس دانشگاه در ادامه به تولستوی اشاره کرد؛ مردی که همه زندگی را ترک گفت و به ‏سوی درویش‌وار زیستن حرکت کرد: «تولستوی می‌نویسد هرگاه به مدرسه پا می‌گذارم و با چهره‌های کثیف ‏و موهای ژولیده روبه‌رو می‌شوم، دستخوش انزجار می‌شوم و همان حالتی به من دست می‌دهد که ‏بارها با دیدن شراب‌خواران مست در من ایجاد شده. ‌ای خدای بزرگ چگونه می‌توانم آنها را نجات ‏دهم؟ نمی‌دانم به کدام‌یک کمک کنم؟ من آموزش‌وپرورش را فقط برای توده‌ها می‌خواهم نه کس ‏دیگری، مگر این‌که بتوانم پوشکین‌های آینده را از غرق شدن رهایی بخشم. این راز مدرسه‌ و ‏سراهایی است که دکتر بسکی بنا گذاشت.» خاکی در ادامه به گاندی پرداخت: «وقتی از گاندی ‏پرسیدند پیام تو چیست؟ گفت زندگی‌ام پیام من است. امروز باید لحظه به لحظه زندگی دکتر بسکی ‏را کند و کاو کنیم تا ببینیم او با کتاب زندگی خویش چه نوشت؛ زندگی‌ام یک واحد تجزیه‌ناپذیر ‏است. تمامی فعالیت‌هایم به یکدیگر وابسته‌اند. همه آنها از عشق بی‌نهایتم به بشریت سرچشمه ‏می‌گیرد. این نگاه انسان‌گرا و مسئول دکتر بسکی است.» ‏

«ایشان یک ‏عملگرای معنوی مسئول بود در برابر جهان؛ خویشتن و جهان، اما چه کسانی دکتر بسکی را به ‏جایی رساندند که ما ایشان را با قداست یاد می‌کنیم؟ چهار وزنه شخصیتی و فکری تاثیرگذار بر ‏زندگی دکتر بسکی عبارتند از:   آلبرت شواریتزر در رأس، تولستوی و بعد گاندی و بعد مولانا. می‌شود ‏گفت سیر تکامل وجودی دکتر بسکی از آلبرت شواریتزر شروع و به مولانا ختم می‌شود.» ‏

در ادامه این مولف به مولانا اشاره کرد تا مسئول بودن دکتر بسکی را تعریف کند: «معین‌‌الدین ‏پروانه به مولانا می‌گوید درواقع اصل عمل است. این سخن به مولانا برمی‌خورد و می‌گوید در ‏ولایت ما و قوم‌مان از شاعری ننگ‌تر نبود. مولانا ادامه می‌دهد:   کو اهل عمل و طالب عمل تا به ایشان ‏عمل نماییم؟ حالی تو طالب گفتی گوش نهاده تا چیزی بشنوی؟ و چون نگویی ملول شوی. طالب ‏عمل شو تا بمانی. در عالم مردی می‌طلبیم تا به آن عمل نماییم چون مشتری عمل نمی‌یابیم، ‏مشتری گفت می‌یابیم، به گفت مشغولیم. یک عاشق می‌تواند متوجه شود که دکتر بسکی چگونه ‏این
را زیست.» ‏خلیل فرشباف، داماد دکتر بسکی و سخنران آخر این بزرگداشت، صحبت‌هایش را این‌گونه شروع کرد: ‏‏«حدود 40سال با دکتر بودن، با او دویدن، فریادهایش را شنیدن و غم و قصه‌هایش را چشیدن ‏فراوان صحبت است برای گفتن از فراز و فرود تلاش‌های دکتر بسکی.»

فرشباف در ادامه گفت: «باید بگویم مفاخر ادبی، علمی، ‏محیط ‌زیستی، اجتماعی و سیاسی هر کشوری بخشی از هویت آن کشور و جامعه‌اند. هر برنامه‌ای ‏که به یاد این مفاخر برگزار شود، بهانه‌ای است برای شناساندن آنها به نسل‌های جدید و کار پرارزشی ‏برای تعالی‌بخشی به این هویت ملی و اجتماعی خواهد بود.» ‏

داماد دکتر بسکی با تشکر از تمام سخنرانان ادامه داد: «معتقدم دکتر بسکی هیچ‌کدام از اینها ‏نبود به تنهایی، بلکه مجموعه‌ای از آنها بود. با استناد به جمله‌ یکی از دوستان، دکتر بسکی منشوری بود ‏بسان منشوری که در زمان‌های مختلف از وجوه مختلف نورهای مختلفی از خود ساطع می‌کند و ‏جامعیتی است از مجموعه صحبت‌هایی که شنیدیم. من به‌عنوان متولی موقوفات دکتر بسکی بسیار ‏مسیر سختی در پیش دارم، هرچند اهتمام‌مان این خواهد بود که مسیر ایشان را ادامه دهیم اما این گمان ‏هم می‌رود شاید نتوانیم به تنهایی این راه را ادامه بدهیم، برای همین چشم‌مان به دستان یاریگر ‏شماست و ذهن‌های توانای شما که چه کنیم تا راه دکتر بسکی بیش از پیش روشن‌تر و موثرتر ‏باشد.» ‏

فرشباف با اشاره به سبزنامه ادامه داد: «سبزنامه را بعد از خاموشی ایشان تشکیل دادیم تا این صدا ‏خاموش نشود. هرچند مثل ایشان نتوانستیم فریاد بزنیم ولی سعی کردیم نجوای ایشان را به گوش  علاقه‌مندان برسانیم. بنیاد علمی دکتر بسکی حالا محلی‌ است برای فعالیت‌های پژوهشی، علمی و ‏فرهنگی در عرصه‌های مختلف. پارکی به نام پارک دکتر بسکی به کمک شورای شهر در مساحت ‏نزدیک به دو هکتار داریم که قرار است سه سینما در آن ساخته شود تا به نمایش فیلم‌های مستند ‏محیط‌ زیستی بپردازد و کارهایی در سطح بین‌الملل انجام دهیم. بحث این است که دکتر بسکی ‏کارهایی که کردند بسان راهی بود که ما آنها را باید طی کنیم. به‌ نظرم در مسیری که دکتر بسکی ‏آغاز کردند عاشق‌ترین عاشقان بودند. سایتی را راه‌اندازی کرده‌ایم و نیاز به کمک همگان داریم تا ‏اگر دست‌نوشته، عکس یا خاطره‌ای از دکتر دارند برایمان بفرستند تا آرشیوی درست کنیم و بتوانیم ‏تصویر درستی از ایشان داشته باشیم.» ‏

داماد دکتر بسکی در آخر صحبت‌هایش چنین گفت: «ایشان بسیار پرتوان بودند در ناامید ‏نشدن و هیچ دری را به روی خود بسته نمی‌دیدند. صدها بار در می‌زدند و ناامید نمی‌شدند.»

ممکن است به این مطالب نیز علاقه‌مند باشید
ارسال دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

از اینکه دیدگاه خود رو با ما در میان گذاشتید، خرسندیم.