همراهان سرخ در خاک غریب
گزارش «شهروند» از طرح «بازپیوند خانواده» جمعیت هلالاحمر که برای نخستین بار در ایام اربعین اجرا شد
عطیه کریمی| «وقتی اعضای خانواده به همدیگر میرسیدند صحنه بسیار جذابی بود. باید آن لحظهها را از نزدیک دید و حس کرد، آنقدر زیبا بود که نمیشود توصیف کرد، لحظاتی که با حس غم و شادی همراه بود.» «پسری اهل زابل تنها به کربلا آمده بود، خودش میگفت کارتنخواب است. وقتی او را به کنسولگری بردیم، نشست و دستش را بر زمین گذاشت. گفت این خاک کشور من است، گفتم بله، خوشحال شد و گفت پس من در امنیت هستم. کمکم کنید تا به ایران برگردم. با آنکه بیسواد بود، اما حس اعتماد و تعلقی که به این خاک داشت، برایم جالب بود.» این عبارتها، بخشی از روایت داوطلبانی است که با شوقی فراوان برای خدمترسانی به زائران حسینی و گرفتن دست ناتوان آنها راهی سفر عشق شدند؛ داوطلبانی که مامور بودند در لابهلای شلوغی و ازدحام جمعیت یاریگر افراد ناتوان و در راه ماندگانی باشند که باهزار امید و آرزو به نیت شفا خود را به حرم معشوقشان رساندهاند، اما از بدی روزگار در نیمه راه، مشکلاتی سد راهشان شده و مهجور و درمانده به سرخ پوشان هلالاحمر پناه آوردند.
سالمندان، کودکان و افراد کم توان که به هر دلیلی در سفر کربلا از آشنایان و کاروان خود جدا شده و ناامید از هرجایی خود را دست بچههای هلالاحمر سپردند تا در میان هیاهو و جمعیت عظیمی که در کربلا بودند مانند کارآگاهانی حرفهای سرنخی از اقوام و آشنایان آنها پیدا کنند و بتوانند صحیح و سالم امانتهای امام حسین(ع) را به خانوادههایشان برسانند. این حکایت هر روز داوطلبان طرح «بازپیوند خانواده» در ایام اربعین بود که با هربار رساندن عزیزی به خانوادهاش، لبخند رضایت و شادی را بر چهره خسته و درمانده آنها مینشاندند و درنهایت دعایی از ته دل مهر تاییدی بر خدمت خالصانه بچههای هلالاحمر میشد. هرساله با فرا رسیدن تجمع بزرگ و جهانی اربعین، موضوع مفقودان و گمشدگانی که امکان بازگشت به خاک ایران را پیدا نمیکردند، ذهن مسئولان و نهادهای خدمترسان را به خود مشغول میکرد و نیاز به ایجاد سازوکاری دقیق برای بازگرداندن خانوادهها به عزیزانشان احساس میشد. نهایتا امسال سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر عهدهدار این مسئولیت دشوار شد و با پشتوانه نیروهای داوطلب خود توانست تعداد بسیاری از مهجورین و در راهماندگان در خاک عراق را بازپیوند دهد یا به مرزهای ایران منتقل کند.
هلال احمر و سمنها در کنار یکدیگر
وحید شفیعی، مشاور و جانشین ریاست سازمان داوطلبان هلالاحمر که مسئولیت اجرای این طرح را در طول ایام اربعین برعهده داشته و همراه بچههای داوطلب تیم خود این پروژه را مدیریت کرده است در گفتوگو با «شهروند» از نحوه شکلگیری و اجرای طرح بازپیوند میگوید: «این پروژه از قبل توسط فدراسیون بینالمللی صلیبسرخ و هلالاحمر ابلاغ شده بود و در برنامههای اساسی جمعیت قرار داشت، اما تا به حال به مرحله اجرا نرسیده بود و همواره در تجمعهای انبوه نیاز به آن احساس میشد. امسال این طرح را برای نخستین بار در ستاد اربعین مطرح کردیم و مسئولیت اجرای آن به سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر واگذار شد. سازمان نیز با استفاده از نیروی سمنها و تشکلهای مردمی مانند جمعیت امام رضاییها و بنیاد اجتماعی احسان که بازوان پرتوان هلالاحمر هستند، این کار را آغاز کرد.»
بچههای هلالاحمر دیوار به دیوار کنسولگری ایران ساختمانی را برای استقرار تیم ستادی که متشکل از پزشکان، مددکاران، تکنیسینهای دارویی و تیم اجرایی سازمان بود در نظر گرفتند تا بتوانند به سرعت کار احراز هویت گمشدگان را انجام دهند. همانطور که شفیعی میگوید در این تیم ٢٧ نفر حضور داشتند که از این تعداد ٩ نفر پرسنل سازمان و مابقی نیز داوطلبان فعال هلالاحمر بودند. همچنین ٥٣ نفر از اعضای جمعیت امام رضاییها نیز علاوه برداشتن موکب و تهیه غذا، در امر پیوند خانوادهها با بچههای هلالاحمر همکاری میکردند.
اما این کار به چه شکل انجام میشد؟ به گفته مسئول اجرای این طرح، فعالیت بچههای هلالاحمر زمانی شروع میشد که افراد مهجور و درراه مانده یا افرادی که کیف و مدارک و پول خود را گم کرده بودند و هیچگونه امکان ارتباطی با ایران نداشتند یا حتی در داخل کشور نیز توان مالی مناسبی نداشتند به کنسولگری ایران مراجعه میکردند و پس از احراز هویت تحویل هلال احمر داده میشدند. «این افراد پس از انجام مددکاری، نیازسنجی میشدند و براساس نیازی که داشتند در دستهبندیهای مختلفی قرار میگرفتند. تعدادی از افراد چندین روز در کنار خیابان مانده بودند، همین باعث شده بود تا دچار درگیریهایی شوند و از نظر روحی و روانی آسیب ببینند. یکی از وظایف داوطلبان در کنار بازگرداندن افراد به خانوادههایشان آن بود که کارهای درمان و نیازهای پزشکی مراجعهکنندگان را انجام دهند و پس از تثبیت وضعیتشان کارهای اعزام آنها به خاک ایران را از سر گیرند.»
ادامه رسالت داوطلبان تا خاک ایران
از موفقیت این طرح همین را میتوان گفت که ٧٩٧ نفر توانستند در سلامت کامل به خانوادههایشان برسند و در اوج ناامیدی به بچههای هلالاحمر پناه ببرند. شفیعی توضیح میدهد: «از این تعداد ٦٤ مورد در داخل خاک عراق بازپیوند شدند. به این صورت که از طریق کنسولگری با آشنایان آنها در ایران ارتباط برقرار کردیم و از آنها شماره همراهان افراد در کشور عراق را گرفتیم و از این طریق جای عزیزانشان را اطلاع دادیم تا دنبالشان بیایند.»
اما کار همینجا تمام نمیشود و رسالت داوطلبان پایان نمییابد. آنها وظیفه خود میدانند افراد مهجور و درراهمانده را تا رسیدن به خانه و عزیزانشان تنها نگذارند و تاهرجا که شده آنها را تحویل خانوادههایشان بدهند. شفیعی در این باره میگوید: «کار ما تنها در داخل خاک عراق خلاصه نمیشد، افرادی که شناسایی میشدند تا مرز همراهیشان میکردیم. پس از آن تا زمانی که تحویل خانوادهها یا مراجع قضائی داده شوند با معاونان داوطلبان هلالاحمر استانهای مرزی و نمایندگان جمعیت امام رضاییها همراه بودند. زمانی که مقصد افراد مشخص میشد آنها که توانایی داشتند برایشان بلیت تهیه میکردیم و خودشان از مرز میرفتند. افرادی هم که توان نداشته یا مشکلات دیگری داشتند، تحویل دانشگاه علوم پزشکی و مراجع قضائی داده میشدند و اگر مهجورینی شناسایی نمیشدند در خاک ایران تحویل بهزیستی داده میشدند.»
به راستی که داوطلبان هلالاحمر برگزیدگانی بودند که بیهیچ چشمداشتی و با تمام توان انجام وظیفه میکردند. داوطلبانی که صبح زود کار خود را آغاز کرده و تا پاسی از شب مشغول رسیدگی به زائران خسته و درماندهای بودند که چشم امیدشان به تلاشهای آنها دوخته شده بود و پس از رسیدن به خانوادههایشان با گریه و دعایی خیر خداحافظی میکردند. آنها آمده بودند تا نه براساس وظیفه سازمانی، بلکه با رسالت دلی خود انجام وظیفه کنند و نیازمندان باور داشتند که افرادی از جنس خودشان به آنها خدمت میکنند و با دیدن نشان هلالاحمر و جمهوری اسلامی آرام میگرفتند.
لحظههای سرشار از غم و شادی
بیست و دوسال است که عضو جمعیت هلالاحمر است و از همان دوران نوجوانی و دانشآموزی که خود را شناخته، فعالیت خود را از سازمان جوانان شروع کرده و اکنون که سالها از آن دوران میگذرد از داوطلبان فعال جمعیت است. نخستین بار بود که راهی کربلا میشد، رفتنی که شاید متفاوت از هر زیارتی بود. به گفته خودش تصورش را هم نمیکرده است که بتواند در لباس خادمی به زائران امام حسین(عج) خدمت کند. سارا الیاسی، داوطلبی است که سالها در جمعیت هلالاحمر خدمت میکند و امسال متفاوت از همیشه در کربلا برای یاری رساندن به زائران مهجور و بازپیوند آنها به خانوادههایشان تلاش کرده است. وقتی از او میپرسیم که از حال و احوال آن روزها تعریف کند بدون هیچ مکثی میگوید: «کار آنقدر زیبا بود که نمیشود توصیف کرد. هم خنده داشت، هم غم و هم شادی. معمولا افراد مهجور و گم شده به پایگاه هلالاحمر مراجعه میکردند و ما از طریق کنسولگری برای آنها گذرنامه موقت صادر یا آنها را تا مرز همراهی میکردیم. در میان این افراد تعدادی مسن و پیر بودند و آلزایمر داشتند و عدهای هم کیف و مدارک خود را گم کرده یا از کاروان جا مانده بودند که با خانوادههای آنها تماس میگرفتیم. تعدادی را در همان خاک عراق تحویل همراهانشان دادیم و افرادی را نیز به مرز منتقل کردیم و به نیروهای هلالاحمر و قضائی سپردیم.»
اکثر مراجعهکنندگان پریشان و مضطرب بودند، سعی میکردیم آنها را دلداری بدهیم و آرامشان کنیم. الیاسی با گفتن این عبارات ادامه میدهد: «برای آنکه از نظر روحی آرام شوند با آنها صحبت میکردیم. همچنین برخی از افراد مشکلات جسمی داشتند که پیش از تحویل به خانواده اقدامات دارویی و درمانی را برایشان انجام میدادیم. اما زمانی که بازپیوند انجام میشد از شور و شادی اشک میریختند و از ته دل برایمان دعا میکردند. همه راضی بودند و میگفتند که اگر هلالاحمر کمکشان نمیکرد معلوم نبود چه اتفاقی برایشان در این کشور غریب میافتاد. خوشحالم که امسال این سعادت نصیبم شد تا بتوانم در خدمت این عزیزان باشم.»
روایتی از گمشدگان در کربلا
یحیی رسولی چند سال است که در ایام اربعین کاروان میبرد و آشپز هم هست. او در گفتوگو با «شهروند» تعریف میکند که امسال توانسته است از طریق نیروهای هلالاحمر یکی از افراد کاروان را پیدا کند: «وقتی از زیارت بازمیگشتیم یکی از اعضای کاروان که پیرمردی ٧٠ ساله بود جا ماند و گم شد. هرکاری کردیم نتوانستیم پیدایش کنیم تا اینکه پس از سه روز بچههای هلال احمر توانستند با دخترش در ایران تماس بگیرند و اطلاع دهند که پدرش کجاست. خانواده پیرمرد با من تماس گرفتند و گفتند که پدرشان در کنسولگری و نزد نیروهای هلالاحمر است. از خوشحالی اشک میریختم. گذرنامه و مدارکش همراه من بود به همین دلیل فورا به کنسولگری مراجعه کردم تا تحویلش بگیرم. خداراشکر حالش بسیار خوب بود و بچههای هلال حسابی به او رسیده بودند.»
ابوالفضل علی نژادی یکی دیگر از افرادی است که مسئول کاروان بود و امسال برای نخستین بار یکی از اعضای کاروان که خانمی مسن بود، هنگام بازگشت از زیارت راهش را گم میکند. خودش این ماجرا را اینگونه تعریف میکند: «رفته بودیم حرم امام حسین (ع) و هنگام بازگشت به دلیل ازدحام جمعیت، زائران را در گوشهای زیرسایبان جمع کردیم تا باقی افراد نیز به کاروان برسند. یکی از اعضای کاروان در گوشهای به خواب رفت و کاروان به سمت خوابگاه حرکت کرد. آن خانم مسن وقتی بیدار میشود میفهمد که از کاروان جا مانده است. رفتم دنبالش، اما نتوانستم او را پیدا کنم. همان موقع به من اطلاع دادند که به بیمارستان امام حسین(ع) منتقلش کردند، اما در راه خانوادهاش با من تماس گرفتند و گفتند که مادرشان در کنسولگری ایران است. وقتی رسیدم، دیدم بچههای هلالاحمر کارهای درمانی را برایش انجام داده بودند.»
تجربهای متفاوت در کنار بچههای هلال
مریم کیایی یکی دیگر از داوطلبانی است که یکسال پیش در سیستانوبلوچستان با جمعیت هلالاحمر آشنا میشود و از همان زمان به جمع داوطلبان هلالاحمر میپیوندد. پیش از این هم چند بار به کربلا سفر کرده بود، اما معتقد است تجربه امسال در کنار بچههای هلال احمر، بسیار متفاوت از گذشته بود و اثری مثبت را در روح و روانش گذاشته است. خودش میگوید: «پس از فوت مادر و برادرم هنوز در شوک بودم و هیچ چیز آرامم نمیکرد تا اینکه در این سفر توانستم آرامش واقعی را پیدا کنم و از آن موقع که بازگشتم دیگر آن آدم سابق نیستم.»
کیایی از کارهایی که در طرح بازپیوند خانواده در ایام اربعین انجام میشد، تعریف میکند: «امسال این طرح را به کمک بچههای جمعیت امام رضاییها انجام دادیم. افرادی را که به کنسولگری مراجعه میکردند و فقدان مدارک داشتند یا پول خود را گم کرده بودند به خانوادههایشان میرساندیم. برخی از مراجعهکنندگان مهجور و عقب مانده بودند، آلزایمر داشتند یا در خاک عراق در اثر شوکهایی که به آنها وارد شده بود و ترس و اضطرابی که داشتند، دچار بیماریهای روحی و روانی شده بودند. اکثر افراد به دلیل رعایت نکردن موارد ایمنی مدارک، گذرنامه و پول خود را از دست داده بودند، تعدادی از آنها افرادی بودند که با زحمت پول تهیه کرده بودند تا به کربلا بیایند، به همین دلیل شرایط بسیاری دشواری داشتند.»
به گفته کیایی روند کار به این صورت بوده است که جمعیت هلالاحمر در کنار کنسولگری ایران در کربلا مدرسهای را اجاره کرده بود و نیروها در آن مستقر بودند. افراد پس از پذیرش، تحویل بچههای هلال داده میشدند تا به مشکلات و بیماریهای آنها رسیدگی شود. در این میان افرادی که حال مساعدی نداشتند، با آمبولانس به مرز منتقل میشدند.
در میان مراجعهکنندگان، افرادی هم بودند که برای بچههای هلالاحمر متفاوت بودند و با رفتارشان در ذهن آنها باقی ماندند. کیایی از خاطرات این مراجعهکنندگان تعریف میکند: «خانمی بسیار مسن آذری زبان را آوردند که گم شده بود و اجازه نمیداد که حتی داخل کیفش را ببینیم تا بتوانیم نشانی از هویتش پیدا کنیم. درنهایت با کمک کنسولگری و یافتن شمارههایی از ایران توانستیم همراهان او را پیدا کنیم و به آنها اطلاع دهیم. همچنین پسری اهل زابل آمده بود که تنها زندگی میکرد و به گفته خودش کارتنخواب بود. وقتی به داخل کنسولگری ایران آمد نشست و دستش را بر زمین کشید و پرسید این خاک کشورم است؟ با تعجب پاسخ دادم بله. با خوشحالی گفت پس اگر این خاک کشور من است در امنیت هستم. کمکم کنید تا به ایران بازگردم. با آنکه بیسواد بود، اما اعتماد و تعلقی که به این خاک داشت، برایم بسیار جالب و باعث شد متحول شوم.»