نقش زنان در تغيير الگوي معيشت فراموش نشود
گفتوگو با مهتا بذرافکن، جامعهشناس درباره تغییر الگوی معیشت در شهرهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه
کاهش مصرف آب در شهرهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه یکی از اهدافی است که باید از طریق اتخاذ راهبردهای متنوع و چندوجهی محقق شود. یکی از ابعادی که باید در طراحی این اقدامات به آن توجه داشت، سویههای اجتماعی تغییر الگویهای معیشت است. برای مثال این پرسش مطرح است که ما چگونه میتوانیم از ظرفیت جامعه زنان در شهرهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه استفاده و این ظرفیت را فعال کنیم. یا برای تغییر الگوی کشت چگونه میتوان کشاورزان را متقاعد کرد و نقش مدیریت محلی در این حوزهها چیست؟ دراینباره با دکتر مهتا بذرافکن، جامعهشناس و پژوهشگر جنسیت و تغییرات اقلیمی گفتوگو کردهایم. بذرافکن در چندسال اخیر تحقیقات میدانیاش را بر چالشهای جنسیتی تغییرات اقلیمی و پیامدهای بحران محیطزیست در زندگی روستاییان بهخصوص زنان روستایی متمرکز کرده است.
بذرافکن همچنین روی الگوهای اشتغالزایی برای زنان روستایی کار کرده است. او بهطور مرتب در کانال تلگرامی «نشریه زنان روستایی و عشایری» درباره تجربههایش مطلب مینویسد و بر اين باور است كه «کارآفرینی بدون آب یکی از سیاستهایی است که باید در مناطق دچار خشکسالی دنبالشود. مشاغلی را در روستاها برای توانمندکردن زنان گسترش میدهند که در ابتدا خانوادهها از فقر نجات پیدا کنند. راهکار دیگری که در پیش گرفتهاند، مشاغل سبز است که به آب نیاز چندانی نداشته، با اقلیم سازگار باشد و آب را هم ذخیره کند. مسأله ما این است که هنوز در مرحله پذیرش هستیم. تغییر الگوهای کشت، راهکارهای نگهداری آب و احیای صنایع دستی ازبینرفته که بخش مهمی از جامعه هدف این اقدامات را زنان روستایی تشکیل میدهند.» بذرافکن در گفتوگویی که پیشروی شماست، درباره چگونگی استفاده از ظرفیتهای جامعه زنان سخنگفته است. او معتقد است مسئولان محلي باید قبل از هر چیز صدای جامعه روستایی را به خوبی بشنوند و در عین حال بتوانند زمینههای مشارکت جامعه محلی را در برنامهریزی و اجرای برنامههای اقدام جدید مهیا کنند. البته او یادآوری میکند که برای این کار نیاز است توانمندیهای جوامع محلی از سوی مسئولان شهرها به صورت نظاممند و علمی درک شود. از نظر این جامعهشناس باید ظرفیتسازی و آموزش لازم برای استفاده از توان جامعه زنان شکل بگیرد. او همچنین از برخی تجربههای موفق اشتغالزایی بدون آب برای زنان در داخل و خارج از ایران یاد کرده است.
وقتی از اشتغالزایی در روستاها سخن به میان میآید، معمولا اذهان عمومی بهطور کلیشهای معطوف به کشاورزی و دامپروری میشود. اما روستاها ظرفیتهای دیگری هم دارند که ممکن است از آنها غفلت شود. در جریان طرح احیای دریاچه ارومیه یکی از راهبردهای کاهش مصرف آب به تغییر الگوی تأمین معیشت وابسته است. به نظر شما چگونه میتوان الگوها را تغییر داد؟
قبل از هر چیز باید بدانیم مسائل شغلی و مهارتهای مالی از هر مکان به مکانی دیگر تفاوت دارد، برای همین مسئولان شهرها و روستاها نباید تصور کنند برای همهجا میتوان یک نسخه تهیهکرد. نمیتوانیم الگوی واحدی حتی برای دو روستا داشته باشیم، بنابراین خود مردم میتوانند در این مورد راهگشا باشند. تجربه من این است که میتوانیم مردم را در فرآیند شناسایی ظرفیتها و فعالسازی آنها مشارکت دهیم. تمام مسائلی که قراراست در منطقهای حل شود، باید با مشارکت مردم اتفاق بیفتد، اگر جامعه محلی را به مشارکت نگیریم، همان دور باطل گذشته را تکرار کردهایم. متاسفانه ما ارزشهای فرهنگی روستاها را نشناختهایم یا کم شناختهایم. وقت آن است که روستاها و توانمندیهایشان را دقیقتر بشناسیم و صرفا بر مصرف منابع طبیعی تمرکز نکنیم. به این ترتیب میتوانیم استفاده بیرویه از منابع طبیعی و آب را کاهش دهیم.
شما یکی از پژوهشگرانی هستید که روی مشارکت زنان روستایی در فرآیند توسعه کار میکنید. معمولا به نقش زنان در تغییر الگوی معیشت کمتوجهی میشود. به نظرتان زنان در کمک به برنامههای ستاد احیا چه نقشی میتوانند داشته باشند و چگونه میتوان ظرفیت آنان را فعالکرد؟
از گذشته بخش مهمی از تأمین معیشت خانوادهها در روستاها برعهده زنان بوده، اما آنها هیچوقت بخشی از جریان اقتصادی شناخته نشدهاند، بلکه در بسیاری موارد نانخور تلقی میشدند که در معیشت خانواده هم کمکحال بودند. باید از قدرت تیمسازی، مراقبتگری و تغییر زنان برای اصلاح سیستم استفاده شود. نهادسازی در روستاها بسیار مهم است. تشکلها را باید تشکیل دهند و در تمام طول مسیر از مرحله ایده تا اجرا زنان مشارکت داشته باشند. یکی از مهمترین منابع قدرت و انرژی در روستاها زنان هستند. اگر کنار زنان تسهیلگرانی قرار بگیرند که مهارتهای مالی، شغلی و ارتباطی آنها را بهبود ببخشند، درصد موفقیتشان افزایش مییابد.
نمونههایی از تغییر الگوی معیشت از کشاورزی به کسبوکارهای کمآببر سراغ دارید؟
در بسیاری از روستاهای کشورهایی مانند هند کسبوکارهای پلتفرمی سود زیادی برای روستاها داشته، زنان کارآفرین و سرمایهگذار در کنار زنان روستایی هنرمند قرار گرفتند و در همکاری با کسبوکارهایی که با اپلیکشینها کار میکنند، محصولشان را به چرخه زنجیره تأمین آورند تا به دست زنجیره بعدی سپرده شود. ما روی کسبوکارهای الکترونیک خیلی کمکار کردیم. اغلب روستاهای ما به اینترنت پرسرعت مجهزند و با ارایه آموزشهایی میتوانیم به معیشت آنها کمک کنیم. مثلا در استان سمنان این اتفاق مثبت روی داده و گروهی از زنان بهترین عسل را تولید میکنند و محصولشان به چندین کشور صادر میشود. یا در زمینه تولید گیاهان دارویی زنان در کشور ما موفقیتهای چشمگیری داشتهاند. ما قبلا یکسری مشاغل داشتهایم که در دنیای امروز میتواند به اشکالی دیگر بازتولید شود؛ مثلا تولیدات روستایی مانند فرش، گلیم، گبه و پارچه و اشکال مختلف این تولیدات در صورت شناخت نیاز بازار میتواند با بازارهای جهانی و مُد مورد پسند مصرفکنندگان پیوند بخورد. این اتفاق میمون برای سوزندوزی زنان بلوچ افتاده است و این سوزندوزیها وارد بازار مُد کشور میشود. این نمونهای موفق برای استفاده از ظرفیتهای بومی است. آنها واقعا توانستهاند معیشت خانوادهها را بهبود بدهند. در خراسان شمالی در روستای «خراشاد» همین اتفاق افتاده است و توانستهاند محصولشان را صادر کنند. معاونت علمی ریاستجمهوری باید شتابدهندهها را به روستاها هم تسری دهد. نباید شتابدهندهها صرفاً به شهرهای بزرگ محدود شود. چه اشکالی دارد طرحی که به مرحله تولید برسد در روستاها اتفاق بیفتد. فرمانداران و بخشداران باید این توانمندیها را به گوش سیاستگذاران برسانند.
تسهیل و راهاندازی کسبوکارهایی که به آب زیاد نیاز ندارد از طریق چه سیاستهایی باید دنبال شود؟ به نظر شما فرمانداری و ادارات اجرایی شهرها چگونه میتوانند به فرآیند شکلگیری کسبوکارهای جدید کمک کنند؟
فرمانداریها و دهیاریها حلقه ارتباط مردم با بدنه دولت هستند. باید حرف مردم را بشنوند و بتوانند آن را منعکس کنند. وقتی فرمانداری نداند حلقه مفقوده مشارکت مردم کجاست، نمیتواند کاری از پیش ببرد. کسی که در حوضه آبریز میخواهد سیاستگذاری کند باید متناسب با مسائل آنجا کار را انجام دهد. وقتی بخشدار و فرماندار توانست این صداها را بهطور مرتب بشنود، میتواند درست برنامهریزی کند و زنجیرهای شکل بگیرد که جوامع محلی خودشان را در تصمیمسازی سهیم بدانند.
در بخش کشاورزی با چه موانع اجتماعی روبهرو هستیم؟ به نظر شما مدیران محلي شهرستانهای حوضه آبریز دریاچه ارومیه چگونه میتوانند کشاورزان را متقاعد کنند به اشکال نوین کشاورزی تن دهند؟
همه میدانیم در کشورهای توسعهیافته کشت به شیوهای که ما انجام میدهیم در حال کنار رفتن است و روشهای نوین کشت به کار گرفته میشود. از روشهای هیدروپونیک گرفته تا روشهای گلخانهای، جای کشتهای کمبازده را گرفته است. اما سوال این است که چرا اینقدر ما در تغییر کُند هستیم؟ بخشی از موانع فنی و اداری است؛ مثلا مردم برای گرفتن وام باید وارد چرخه پیچیده و خستهکنندهای شوند. یا مثلا به لحاظ فنی هنوز الگوهای مناسب از سوی مسئولان بهخوبی تبیین و معرفی نشده است. بخشی از این موانع هم اجتماعی است. مسأله، فقدان اعتماد میان مسئولان و بدنه اجتماعی در شهرهاست. این اعتماد را از طرق مختلف میتوان بازسازی کرد. مردم وقتی متقاعد میشوند به تغییر تن دهند که مزیتهایش را درک کنند. مزیتها وقتی روشن میشود که در مقیاس کوچک تجربههای موفق را برای آنها الگوسازی کنیم؛ از موفقیتهای مشابه بگوییم و برای اجرایی شدن طرحهای جدید کنارشان بمانیم. اساساً دنیایی که برای مردم ترسیم میکنیم باید قابل درک باشد. نمیتوانیم به خانوادهای که معیشت آن از طریق کشت و کشاورزی میگذرد بگوییم کشت نکن. جایگزینهایی که برایشان داریم باید جذابیت داشته باشد. نکته مهم این است که همه این خرابیها به دست کشاورزان نبوده است. کشاورزان خط مقدم هستند. اگر نگاهی به روستاها کنیم میبینیم نظام دلالی است که بیشترین سود را از وضع فعلی برده است. در عین حال فرمانداران و مقامهای محلی باید توان مقابله با رانتخوارها را داشته باشند؛ کسانی که سعی میکنند قانون را دور بزنند و کسی برای مثال زورش نمیرسد درِ چاههای غیرمجاز آنها را ببندد.
فرمانداریها بهعنوان نهاد بالادستی در شهرهای حوضه باید چه ساز و کارهای اجتماعی و اقتصادی را برای تحقق این هدف در دستور کار قرار دهند؟
فرمانداران و سایر مسئولان اجرایی در شهرستانها زحماتی را متحمل میشوند که جای تقدیر دارد، اما این زحمات بدون شناخت دقیق و علمی مسائل اجتماعی و اقتصادی نمیتواند منجر به تحقق هدف شود. یعنی تا زمانی که نتوانیم مسأله را بشناسیم، از دید پژوهشگری دغدغهمند وارد میدان تحقیق شویم، ابعاد اجتماعی مسائل را ببینیم و پیامدهایش را درک کنیم، نمیتوانیم به خوبی برنامهریزی کنیم. اگر مدیران شهرستانها چنین امکانی ندارند حداقل به نتایج طرحهای مطالعاتی و میدانی و نظر مشاوران آگاه اعتماد کنند و آنها را در مسیر فعالیتهایشان به کار بگیرند. یکی از پیششرطهای موفقیت احیای دریاچه ارومیه این است که نفع کل حوضه آبریز را با هم ببینیم. برای همین نیاز داریم فرمانداران و دهیاران به تیمی هماهنگ تبدیل شوند. این تیم هماهنگ باید مسائل اجتماعی مربوط به دریاچه را از گذشته تا امروز و حتی آینده به خوبی درک کند. مسئولی که دیتای اندکی از این مسائل داشته باشد، تصمیمگیر خوبی نیست. یکی از کارهایی که میتوان در شهرهای حوضه آبریز به آن توجه کرد، تصمیمگیری مشارکتی است. همچنین تیمی از زنان و مردان که مطالعه میدانی کردهاند و اطلاعات خوبی از ساختار دارند، بدون سوگیری سیاسی و بدون دخالت دادن گرایشهای دیگر میتوانند به جریان این تصمیمگیری کمک کنند. وقتی دانشِ درکِ مسأله را داشته باشیم، میتوانیم بهتر از هر زمان دیگری تصمیم بگیریم. مثلا اشراف نداشتن مسئولان اجرایی در روستاها به مسائل روستا و نداشتن درک صحیح از حوضه آبریز باعث میشود تصمیمهای ما به ثمر ننشیند. در کنار همه برنامهریزیها لازم است مردان و زنان بهطور مشترک آموزش همکاری و مشارکت ببینند.
شما بهتر ميدانيد كه كار با جامعه محلي چندان هم ساده نيست. مشاركت مورد نظر شما چگونه ميتواند محقق شود؟
حل این مسأله فقط با آموزشهای فرهنگی و توانمندسازی زنان و مردان ممکن است. خیلی اهمیت دارد که نهادهای بالادستی خودشان به این موضوع اهمیت دهند. در صورتی که مسئولان محلی به این مسائل اعتقاد نداشته باشند، نمیتوانند منشأ تغییر باشند. مسئولان محلی باید بپذیرند ما در حوزه آب با مشکل مواجهیم. باید بدانند یکی از کانونهای تغییر اقلیم و گرمایش جهانی هستیم و بارندگیهایی مانند امسال نمیتواند مشکل را در درازمدت حل کند. پس ناگزیر هستیم سراغ روشهای کمهزینه برویم.